رمان ابله را میتوان یکی از شاهکارها و بزرگترین کتابهای روسی دانست که توسط نویسندهای بزرگ بنام فئودور داستایوسکی نوشته شده است. در بینظیر بودن این رمان شکی نیست اما اگر بپرسید چه ویژگی این کتاب را تا این حد منحصر بهفرد کرده است، باید بگویم، مسلماً نحوه نگارش متن و نوع داستان که از زبان یک فرد محکوم به اعدام رقم میخورد علت اصلی این جذابیت است. به نوعی میتوان روایت ابله را ناشی از تجربیات خود داستایوسکی دانست.
درباره داستایوسکی بیشتر بدانیم…
یکی از موضوعاتی که باید قبل از خواندن ابله درباره نویسنده بدانید، تا بتوانید حس و حال وی از نوشتن این کتاب را عمیقتر حس کنید، دانستن این موضوع است که وی در سال ۱۸۴۹ به جرم کارهای سیاسی در یکی از ترسناکترین زندانهای پترزبورگ زندانی شد و درنهایت حکم اعدام به وی ابلاغ شد. داستایوسکی لحظات ویرانگر روحی قبل از لحظه اعدام را بارها در کتاب توصیف کرده است؛ بصورتی که میتوان در بخشی از متن رمان مشاهده نمایید:
وقتی کسی را با شکنجه میکشند رنج و درد زخمها جسمانی است. و این عذاب جسمانی آدم را از عذاب روحی غافل میکند، به طوریکه تنها عذابی که میکشد از همان زخمهاست تا بمیرد. حال آنکه چه بسا درد بزرگ، رنجی که به راستی تحملناپذیر است از زخم نیست بلکه در اینست که میدانی و به یقین میدانی که یک ساعت دیگر، بعد ده دقیقه دیگر، بعد نیم دقیقه دیگر، بعد همین حالا، در همین آن روحت از تنت جدا میشود و دیگر انسان نیستی و ابدا چون و چرایی هم ندارد. بزرگترین درد همین است که چون و چرایی ندارد. (رمان ابله – صفحه ۳۹)
خلاصه رمان
شخصیت اصلی داستان فردی است بنام پرنس لییو نیکلایویچ که آخرین بازمانده از خاندانی اصلی و قدیمی است.
وی در کودکی پدر خود را از دست میدهد و بسیار منزوی میشود. پرنس از حملات صرع رنج میبرد و ادامه این حملات او را بصورت فردی ابله درآورده است. یکی از دوستان ثروتمند پدرش تصمیم میگیرد برای معالجه پرنس میشکین را به سوئیس بفرستد. زمانی که پرنس احساس میکند حالش بهتر است، تصمیم به بازگشت به روسیه میگیرد تا به نزد تنها حامی باقیمانده خود یعنی ژنرال اپانچین و همسرش برود…
جملاتی از متن رمان
- مجازات اعدام به گناه آدمکشی، به مراتب وحشتناکتر از خود آدمکشی است. کشته شدن به حکم دادگاه به قدری هولناک است که هیچ تناسبی با کشته شدن به دست تبهکاران ندارد.
- همدردی بزرگترین و شاید یگانه قانون وجود برای تمامی بشریت است.
- اطمینان داشته باشید که خوشبختی کریستف کلمب زمانی نبود که امریکا را کشف کرد بلکه زمانی خوشبخت بود که میکوشید آن را کشف کند.
- همه چیز را نمیشود یکباره فهمید و تکامل را نمیشود از کمال شروع کرد.
نکته خواندنی
عدهای بر این عقیده هستند که داستایوسکی قصد داشت تا بگونهای پرنس میشکین را در قالب مسیح در جامعه بحرانزده عصر خود بنمایش بگذارد؛ شاید حتی مریض بودن وی در کودکی برای اثبات معصوم بودنش در ذهن این نویسنده جای گرفته باشد. ممکن است این مریضی درنظر گرفته شده برای وی سبب شخصیت معصوم، پاک و عاری از گناه را رقم زده باشد تا بتواند تصویرگر مسیح در آینده شود.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است