کتاب عشق در روزگار وبا توسط گابریل گارسیا مارکز نویسنده مشهور و محبوب کلمبیایی نوشته شده است. همه ما گارسیا مارکز را بخاطر رمان صد سال تنهایی میشناسیم؛ البته کتابخوانهای حرفهای مطمئناً این دو اثر فوقالعاده را خواندهاند. در این مطلب قصد داریم تا به معرفی بیشتر عشق در روزگار وبا بپردازیم؛ با ما همراه باشید.
خلاصه رمان
تمامیت داستان این کتاب به فردی بنام فلورنتینو آریثا و عشق او نسبت به فرمینا داثا برمیگردد. فلورنتینو به همراه مادرش در شهری بندری در حوزه کارائیب (نام شهر در کتاب مشخص نشده است) زندگی میکند، شهری که فرمینا به همراه پدر و عمه خود برای شروع یک زندگی جدید به آنجا سفر میکند. داستان عاشقی فلورنتینو از آنجایی آغاز میشود که وی در تلگراف خانه شهر مشغول به کار میشود و بالاخره یک روز تلگرافی را به خانه داثا میبرد و پس از تحویل تلگراف به آقای داثا متوجه دختر وی میشود؛ در همان لحظه شعله عشق چنان در سینه فلورنتینو روشن میشود که تا ۵۷ سال و ۷ ماه و ۱۱ روز در وجودش روشن میماند.
همانند بسیاری از داستانهای عاشقانه دنیا، این عشق نیز یک ضلع سوم پیدا میکند و او فردی نیست جز دکتر اوربینو که ابتدا با پدر فرمینا آشنا شده و سپس بدلیل تشویقهای پدر، فرمینا با دکتر ازدواج میکند؛ اما این تمام ماجرا نیست و درواقع تازه ابتدای داستان عشق در روزگار وبا است…
چند نکته درباره کتاب
- گارسیار مارکز این کتاب را به همسر خود تقدیم کرده است و زمانی که شما کتاب را از ابتدا ورق بزنید با این جمله مواجه خواهید شد:
- صد البته، تقدیم به مرثدس
- ماجرای ابتدای کتاب عشق در روزگار وبا درمورد یک خودکشی است؛ خودکشی که بخاطر فرار از پیری انجام پذیرفته است.
- در پشت جلد کتاب میتوانید متن زیر را مشاهده کنید:
نگاه ناخدا به سمت فرمینا داثا چرخید و بر پلکهایش نخستین بارقههای یخچههای زمستانی را تشخیص داد. سپس فلورنتینو آریثا را برانداز کرد، با سلطه خللناپذیرش بر خویش و عشق تهورآمیزش، و تردیدی دیر هنگام گریبانش را گرفت که باعث هراسش شد: آنچه حد و مرز نمیشناسد زندگی است نه مرگ. ازش پرسید: ((خب، جنابعالی خیال میکنید تا کِی میتوانیم این رفت و برگشتِ مرده شور برده را ادامه بدهیم؟)) فلورنتینو آریثا پاسخ را از پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روز پیش به اضافه شبهایشان در آستین داشت. گفت: ((تمام عمر))
!!!اگر هنوز هیچکدام از کتابهای صدسال تنهایی و عشق در روزگار وبا را نخواندهاید، پیشنهاد میکنم ابتدا عشق در روزگار وبا را مطالعه بفرمایید.
قسمتهایی از کتاب:
هنگامی به دانایی میرسیم که دیگر به هیچ دردی نمیخورد.
اگر ما بیوهها یک امتیاز داشته باشیم این است که دیگر کسی نمانده بهمان امر و نهی کند و به جایمان تصمیم بگیرد.
در بلای سخت، عظمت و اصالت عشق بیشتر میشود.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است